آرسینآرسین، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش

97/10/22

امشب اومدیم با بابا یاسر و بابایی بیرون پاساژ دیگه کلی بابایی بردتت سوار وسایل بازی کردتت کلی میرفتی با پله برقی پایین کلی میومدی بالا حسابی شیطونی کردی بهت خوش گذشت ...
30 دی 1397

97/10/16

قشنگ یاد گرفتی میگی علو میگی عمه تازگیا الکی غش غش میخندی
30 دی 1397

97/10/15

امروز من تنهات گذاشتم پسرم اومدم خوزستان ماموریت تو رفتی خونه مامان سیما 4 روز اونجا بودی اولش دلتنگی نکردی ولی بعدش چرا من هم تند تند بهت زنگ میزدم هم تلفنی هم تصویری تو هم اصلا دل نمیکندی همش میخوای حرف بزنی عمه سوده یبار بردتت پارک بابا یاسرم یبار بردت پارک ولی من که خیلی دلم برات تنگ شده از اهواز برات یه کفش قشنگ با یه بارونی گرفتم کلی هم دوستش داری همش کفشتو میاری که پات کنم
30 دی 1397

97/10/4

امروز خونه مامان سیما برات تولد گرفتن کلی ذوق کردی یه کیک خوشگل باب اسفنجی عمه سوده برات درست کرد فقط امشب یخورده اذیت کردی هر کاری کردیم 6 نفری نتونستیم لباست رو عوض کنیم لباسات رو پرت میکردی میگفتی لباس تو خونه ای تنم باشه دیگه با همون لباس خونه برات جشن گرفتیم شیطونک دیگه 2 سالت تموم شد آقا شدی برا خودت
30 دی 1397

97/9/24

یاد گرفتی یه چیزی میخوای میگی ماماجا(یعنی مامان جان) میگی مامامتا(یعنی مامان مهسا)
30 دی 1397

97/9/22

امشب اومدیم خونه عمو آرش مهمونی کلی مهمون داشتن صدای آنگ که بود رفته بودی وسط دست میزدی میگفتی دست دست تازه آخر شب رفتی تو بغل یه خاوم خوشگل میگفتی شکمم رو بمال تازه دستش رو میبردی رو شکمت که کجاها رو بالی تو خلی جیگریا
30 دی 1397

97/9/21

امشب خونه مامان سیما برا من تولد گرفتن تو انقدر ذوق کردی که حد نداشت تا کیک رو اوردن قبل اینکه شمع روشن بشه ذوق کردی دست زدی میی هو هو هو کلی کیف کردی
30 دی 1397

97/9/16

خیلی بلا شدی هر کسیو میبینی مدل خودش تکه کلامهای خودش رو میگی تا بابایاسرو میبینی ادای خندشو در میاری میگی گی گی یه (اخه بابا یاسر بهت همیشه میگه گی گی) با مامان زهرا که حرف میزنی تا گوشی رو بر میداره میگی آیه (یعنی آره) بعد میگی آ بابایی رو که میبینی میگی هاگیگی
30 دی 1397