امروز من تنهات گذاشتم پسرم اومدم خوزستان ماموریت تو رفتی خونه مامان سیما 4 روز اونجا بودی اولش دلتنگی نکردی ولی بعدش چرا من هم تند تند بهت زنگ میزدم هم تلفنی هم تصویری تو هم اصلا دل نمیکندی همش میخوای حرف بزنی عمه سوده یبار بردتت پارک بابا یاسرم یبار بردت پارک ولی من که خیلی دلم برات تنگ شده از اهواز برات یه کفش قشنگ با یه بارونی گرفتم کلی هم دوستش داری همش کفشتو میاری که پات کنم
امشب اومدیم خونه عمو آرش مهمونی کلی مهمون داشتن صدای آنگ که بود رفته بودی وسط دست میزدی میگفتی دست دست تازه آخر شب رفتی تو بغل یه خاوم خوشگل میگفتی شکمم رو بمال تازه دستش رو میبردی رو شکمت که کجاها رو بالی تو خلی جیگریا
خیلی بلا شدی هر کسیو میبینی مدل خودش تکه کلامهای خودش رو میگی تا بابایاسرو میبینی ادای خندشو در میاری میگی گی گی یه (اخه بابا یاسر بهت همیشه میگه گی گی) با مامان زهرا که حرف میزنی تا گوشی رو بر میداره میگی آیه (یعنی آره) بعد میگی آ بابایی رو که میبینی میگی هاگیگی